علییعقوبی - نمایش عشق لرزه، به احساسات درونی، خواستهها، عشق، وفاداری، کینه و خیانت میپردازد.
نمایش �عشق لرزه� نوشته �اریک امانوئل اشمیت� نویسنده فرانسوی است. اشمیت، اولین کتابش را در ۱۱ سالگی و اولین نمایشنامه خود
را در ۱۳ سالگی به رشته تحریر در آورد. وی پس از دوران مدرسه وارد
دانشسرای عالی شد و در سال ۱۹۸۳ میلادی مدرک دبیری فلسفه گرفت. در سال ۱۹۸۶
از تز دکترایش دفاع کرد و از آن پس، چندین سال به تدریس فلسفه پرداخت.
این
نویسنده در سال ۱۹۹۱، با اولین نمایشنامهاش، �شب والونی� به شهرت رسید.
منتقدان از نمایشنامه دومش، �ملاقاتکننده� استقبال کردند. این نمایشنامه،
گفتوگویی بود بین فروید (روانشناس اتریشی) و خدا. از آثار اشمیت میتوان
به کتابهایی چون �انجیل به روایت پیلاطس�، �اسکار و خانم رز�، �سهم
دیگری� و �زندگی من با موزار� اشاره کرد. نویسندهای که پیش از این �سهراب
سلیمی� 3 اثر از او را به روی صحنه برده بود. نمایشهای �خرده جنایتهای زن
و شوهری�، �نوایاسرارآمیز� و �مهمانسرای دو دنیا� هر یک به زبانی تلاش
انسان امروزی در برقراری ارتباط با هم نوع و ایجاد رابطهای انسانی به دور
از تعلقات مادی و زمینی را نشان میدهد.
در چهارمین اثر اشمیت، به نام
�عشقلرزه� نیز داستان به مضامین انسانی، خواستهها و نیازهای درونی و
بیرونی انسان معاصر میپردازد. انسانی که برای رسیدن به عشق واقعی و آرامشی
ابدی حاضر است. همه جا را زیر پا بگذارد تا به خواسته درونی خودکه همان
عشق پاک باشد برسد و چونان �ریچارد� با بازی �پیام دهکردی� عشق بی واسطه و
پاک خود را نثار انسانی دیگر، �دیان� با بازی �افسانه ماهیان� کند که در
این میان �دیان� به دلیل غرور و خودخواهی که دارد باعث میشود این عشق به
نفرت تبدیل شود. در نمایشهای �امانوئل اشمیت� مساله عشق جهان شمول مدنظر
است. عشقی که نمیتوان آن را مختص به یک جا و مکان یا یک شهر و بالاتر از
آن یک کشور دانست.
اصولا پرداختن به مضامینی چون عشق یک جور نیاز شدید
برای انسان امروزی است. امروزه بشر سرگردان از تکنولوژی و محصور مانده در
زندگی ماشینی و خسته از زندگی روزمره است. مخاطبین نمایش�عشقلرزه�، به
همین دلیل در آثار گذشته �سلیمی� و نویسنده اثر �امانوئل اشمیت� به دنبال
همین واژههای کلیدی میگردند تا بتوانند به معنا و مفهوم تازه وجدیدی
ازعشق برسند. نمایش �عشق لرزه� را باید روایتی از نیازها،درونیات، و غلیان
احساسات بشر امروزی دانست. در این آزمون و خطایی که دانسته یا ندانسته بشر
امروز مرتکب میشود روز به روز واژههایی مثل عشق، دوست داشتن و وابستگی
رنگ میبازد. البته در نمایش �عشق لرزه�، کارگردان اثر سعی کرده که نمایش
را از لحاظ اخلاقیات، وفاداری و انسان دوستانه مورد بررسی قرار دهد. این که
آدمها معیار و توان و ظرفیتشان در لحظههای حساس و در امتحانهایی مشخص
میشود که آیا همان چیزی هستند که ابراز میکنند یا نه ؟ ویا این که کلماتی
را طوطی وار و در لحظه و اسیر در احساسات زود گذر به زبان میآورند و بعد
از گذشت چند ساعت یا چند روز و ماه دیگر یادشان میرود که چه گفتند و چه
خواستند وچندین سوال مهم واساسی که با اجرای نمایش در ذهن تماشاگر شکل
میگیرد.
�دیان� زن وکیلی که عاشق �ریچارد� است به دلیل حس زنانه خود
معشوقه اش �ریچارد� را مورد امتحان قرار میدهد. به همین دلیل از دختری به
نام �الینا� با بازی �بهناز جعفری� میخواهد که در سر راه �ریچارد� قرار
گیرد تا بداند آیا �ریچارد� نسبت به �الینا� علاقمند میشود یا نه؟. در این
میان �ریچارد� هم بدون آن که �دیان� بداند او را مورد امتحان و آزمون قرار
میدهد. اما رفته رفته فاصلهها باعث از بین رفتن عشق میان �دیان� و
�ریچارد� میشود و اینجاست که زلزله احساسات عشق، دوست داشتن و وفاداری جای
خود را به کینه، غرور و نفرت میدهند و �دیان� ناخواسته در این امتحان
مردود میشود و کینه سرتاپای وجودش را میگیرد. در مقابل �دیان�، �الینا�
زنی سرگشته وآواره و شاعر مسلک،جای معشوقه جدید �ریچارد� را میگیرد و
�ریچارد� به دلیل این که پی به احساسات پاک و درونی او میبرد از �دیان�
دلکنده، و وابسته به �الینا� میشود. از بعد اجتماعی سالها فاصله و اختلاف
طبقاتی بین �ریچارد� و �الینا� وجود دارد. اما همان گونه که میدانیم عشق،
زلزلهای از احساسات و عواطف و وابستگی هاست و اصلا برایش مهم نیست که
معشوقه تحصیل کرده است یا بی سواد؟ پول دار است یا فقیر؟، زیباست یا زشت؟
و... وقتی که از راه میرسد، لرزه و جنب و جوشی وصف ناپذیر در عاشق و
معشوق به وجود میآورد. �ریچارد� و �الینا� هم به دور از طبقه بندیهای
اجتماعی سرو پا تسلیم زلزله عشق �ریچارد� و�الینا�می شود.
نمایش �عشق
لرزه�، حکایت اشتباهات و نارضایتیهایی است که برخی از آدمها در مواجه با
عشق انجام میدهند. �دیان� به دلیل همان حس غرور و خودخواهی که دارد در
مسیر عشق شکست میخورد و در مقابل �الینا� از یک زندگی فقیرانه و به نوعی
آدمی شکست خورده و بازنده تبدیل به آدمی موفق و پیروز میشود.
در واقع
میتوان گفت �عشق لرزه� با داستان جهان شمول خود، منشوری از اخلاقیات و
درونیات عاطفی را بیان میکند. که در آن صداقت، درستی، وفاداری و نیاز به
چالش کشیده میشود.
�سهراب سلیمی� به عنوان کارگردان نمایش در مرحله
اول تلاش کرده که داستان واقع گرایانه و خالصی را از عشق به معرض دید
تماشاگر بگذارد و در این میان حکم صادر نمیکند. بلکه با نشان دادن خوبی و
بدی وفاداری و خیانت راستی وناراستی، قضاوت را برعهده تماشاگرانش میگذارد.
در این میان �سلیمی� با طراحی یک دکور گرد که میتواند نمادی از کره زمین
باشد.
تلاش میکند قصه و داستان خود را جهان شمول نشان دهد. طراحی
نمایش �عشق لرزه� با بهره گرفتن از سکوها و شیبهای کوتاه و بلندی که دارد
از یک طرف اشاره به پستی و بلندیهای عشق و راههای هموار و ناهموار آن دارد
و از طرف دیگر اشاره به کره زمین دارد. جایی که امروزه چندین میلیارد
انسان با رنگها و نژادهای مختلف روی آن زندگی میکنند و هر کدام بسته به
دیدگاه و نوع زندگی که دارند بامقوله عشق و وابستگی به هم نوع سرو
کاردارند. از طرف دیگر �سلیمی� با دکور گردش ما را ناخواسته به یاد
نمایشهای ایرانی و فضای گرد آن، به ویژه در نمایشها تعزیه، نقالی و
نمایشهای سنتی میاندازد. انگار گردبودن دکور نمادی از ناخودآگاه مخاطب
ایرانی است که در لایههای اولیه آن شخصیتهای برگرفته از تعزیه و
سیاهبازی قرار دارند و سپس به شخصیتهای شرقی برمیخوریم و هر چه مخاطب
بیشتر به این گردی دکور میاندیشد. حس نزدیکی او با شخصیتهای نمایش بیشتر
میشود، تا جایی که میتوان به این جهانشمول بودن نمایش بیشتر رسید.
�سلیمی� با سکوی دایرهای شکل با شیبهای تند و کم آن ساختارهای نمایشی در
زمان و مکان را شکسته و با ایجاد تعلقهای بسیار در اجرای نمایش ما را با
بازیگران �عشق لرزه� همراه میکند.
در پایان باید گفت: آدمهای نمایش
�عشق لرزه� با وجود زندگیای که دارند هر کدام در زندگی به دنبال نیمه
گمشده خود میگردند انگار به یک جور خلاء عاطفی و حسی در زندگی خود دچارند.
�ریچارد� با وجود ثروتمند بودن،کشور به کشور مسافرت کرده و به دنبال یار
گمشده خود میگردد. �دیان� با وجود این که وکیلی موفق است بزرگترین خلأ
زندگیاش از دست دادن معشوقش است. �ردکیا� دوست �الینا� واو هر 2 به دنبال
با بیانگیزگی و فقر ناشی از نبود معشوقه روز به روز زندگی آشفته و بی
سامان خودرا با هرزهگی به آتش میکشند و �پومره� مادر �دیان� که در تنهایی
خود روز و شب به دنبال همیار و معشوقه اش لحظه به لحظه به مرگ نزدیکتر
میشود.